دانش، درمان‌گر است...

شروع مسیر یادگیری
ورود و ثبت‌نام

نگاهی به کتاب زندگی روی لبه تیغ

راهول جاندیال جراح مغز و اعصاب و نورساینتیست است. یعنی از سویی به دنیای تفکر خواندن و نوشتن پیرامون مغز تعلق دارد و از سوی دیگر به اتاق‌های جراحی اعصاب. همین زیست دوگانه در نگارش کتاب هم به وفور به چشم می‌خورد..

راهول جاندیال جراح مغز و اعصاب و نورساینتیست است. یعنی از سویی به دنیای تفکر خواندن و نوشتن پیرامون مغز تعلق دارد و از سوی دیگر به اتاق‌های جراحی اعصاب.
همین زیست دوگانه در نگارش کتاب هم به وفور به چشم می‌خورد. کتاب در اولین قدم دفتر خاطرات یک جراح است. چیزی که نمونه‌هایش را در کتاب‌ها پرفروش سال‌های اخیر کم ندیده‌ایم. اما از زاویه‌ای دیگر گوشه‌وکنار این روایات و داستان‌ها مملو از تکه‌های پراکنده‌ای از دیدگاه‌ها سوالات نویسنده پیرامون مغز و کارکرد آن است.
یکی از محورهای اصلی کتاب، پیرامون روایت‌ها و اعتراف‌های جاندیال به شکست‌هایش شکل می‌گیرد، به خصوص اشتباه جبران‌ناپذیری که در جراحی دختری به نام کارینا مرتکب شد و منجر به فلج دائمی او گشت. این تجربه برایش تبدیل به یک «زخم عمیق» و سرچشمه‌ی «نفرت از خود» شد. همین حس باعث شد تا او برای جبران و اثبات خودش، به عمل‌های جراحی بزرگ و خطرناک معتاد شود. خودش اعتراف می‌کند که این اعتیاد، ترکیبی ناسالم از خودشیفتگی و عدم امنیت درونی بوده است.
نقطه‌ی عطف این مسیر، مرگ ناگهانی پدرش پس از یک عمل جراحی ساده بود. این فقدان شخصی، نگاه او را عوض کرد؛ تمرکزش از «پیروزی در جراحی» به درک عمیق‌تر «سفر و مسیر بیمار» تغییر یافت. در نهایت، جاندیال از دنبال کردن «افتخار» بر اساس خودخواهی و نفس دوری می‌کند و هویت یک «استادکار»را می‌پذیرد؛ کسی که تمام تمرکزش بر دقت و ظرافت کار جراحی است، نه نمایش و خودنمایی.
این کتاب کاوشی است در مورد سازوکارهای عصبی پشت آسیب‌های روانی، اعتیاد و کنترل احساسات. خواندن آن به هر کسی که با شرایط سخت زندگی، شکست‌های شخصی، یا پرسش‌های بنیادین درباره‌ی مرگ و بقا درگیر است، توصیه می‌شود.
این کتاب با ترجمه میثم همدمی و به اهتمام نشر درنگ به فارسی ترجمه شده است
.




بخشی از متن کتاب:

همه ما شکست می‌خوریم. همه‌مان در زندگیمان لحظاتی داریم که آرزو داریم کاش می‌شد آن‌ها را زندگی نکرد یا دوباره زندگیشان کرد. این ذات انسان بودن است.
من به توصیه‌ای که ساموئل بکت در رمان به سوی بدتر آورده، پناه بردم:
«تا حالا تلاش کردی؟ تا حالا شکست خوردی؟ مهم نیست. دوباره تلاش کن، دوباره شکست بخور، بهتر شکست بخور.» دلم می‌خواهد جراحی کارینا را بار دیگر از اول انجام دهم، ولی نمی‌توانم. شیوه کار دنیا این‌گونه نیست.
من واقعاً می‌خواستم به نحوی خطایی را که طی جراحی کارینا رخ داده بود جبران کنم، و به همین خاطر کوشیدم تا عملکرد و مهارتم را جایگزین شکستم کنم.
می‌خواستم در قیاس با سایر اساتید حرفه‌ام، کمتر به افراد آسیب برسانم. هرگز نمی‌توان احتمال خطر را به صفر رسانید، اما می‌خواستم کسی باشم که به چنین احتمالی نزدیک‌تر است.از میان تمامی رویدادهای زندگی‌ام، این تجربه بیش از هر تجربه دیگری مرا تکان داد.
راه‌هایی وجود دارند که به واسطه‌شان می‌توانیم احتمال تثبیت شدن خاطرات دردناکمان را کاهش دهیم، تا آن‌ها نتوانند ما را تعقیب و به زندگی روزمره‌مان نفوذ کنند.
من در آن زمان هیچ‌یک از این روش‌ها را انجام نداده بودم.
گذشت زمان مشکلی را حل نمی‌کند، مگر آن‌که اجازه چنین کاری را به آن بدهیم.

نظرات

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    مجموعه علمی میان رشته ای EHIA

    تا دانش روز فارغ از پیچیدگی آن ابزاری برای روشن نمودن گوشه های تاریک تفکر و زندگی بشری باشد. زیرا بیش از هرچیزی باور داریم که "دانش، درمانگر است."

    پرداخت ایمن از طریق رمزارز و ریالی

    تمام حقوق محتوایی این وبسایت برای مجموعه علمی میان رشته ای EHIA​ محفوظ می باشد.